يادداشت سردبير٬ شماره ٣٦
"کفن پوشى" سنت اعتراض کارگرى نيست!
سياوش دانشور

در دوره اخير در اعتراضاتى کارگران "کفن پوش" ظاهر شده اند. اگرچه برگزيدن اين "شکل و روش اعتراض" در مبارزات کارگرى عموميت ندارد٬ اما وجود آن را هم نبايد "عادى" فرض کرد. اعتراض کارگرى تلاشى برحق است اما روش اعتراض هم بايد به همان درجه حقانيت داشته باشد. کارگران يک کارخانه يا رشته صنعتى بدلائل مختلفى از جمله بهبود وضعيت خويش و اضافه دستمزد و يا بدليل تبعات بحران تعطيلى و ورشکستگى کارخانه مانند بيکار سازى٬ يا براى نقد کردن حقوق معوقه و دستمزدهاى بالا کشيده شده٬ و غيره اعتراض دارند. حق شان را مطالبه ميکنند  و دردشان را فرياد ميزنند. اما نه فقط هر روشى قادر به تحقق خواست برحق کارگران معترض نميشود٬ بلکه روشهائى اين اعتراضات را منحرف و تلاش کارگران را وثيقه تقويت ارتجاع و سرمايه دارى ميکند. کفن پوشى يک سنت اسلامى است که تلاش ميکند رنگ خود را به جنبش کارگرى بزند. سنتى که سرسوزنى با خواست طبقه کارگر٬ هويت و تاريخ مبارزات اين طبقه خوانائى ندارد.
منشا اصلى اين شيوه و تاکتيک٬ کسى جز شوراهاى اسلامى کار و خانه کارگريها و کلا جريانات دولتى و ضد کارگرى در ميان کارگران نيستند. نکته اساسى اما بيتوجهى و عدم نقد علنى اين سنت اسلامى و تاکتيک هايش توسط فعالين جنبش کارگرى و در راس آنها فعالين سوسياليست و کمونيست جنبش کارگرى است. اولين سوال اينست که چرا سنت اسلامى و ارتجاعى٬ هرچند موردى٬ قادر شده است خود را به اعتراض کارگرى تحميل کند؟ ممکن است يک پاسخ اين باشد که جريانات دولتى و وابسته به سرمايه داران در جنبش کارگرى حضور دارند٬ سوبسيد سياسى و مالى ميشوند٬ از عقايد مذهبى بخشى از کارگران استفاده ميکنند. به اين هم بسنده نميکنند؛ روزى تابوت قانون کار را به مراسم کارگرى مى آورند و روزى بساط نمايش مضحک "مسابقه حسين شناسى و ادبيات عاشورائى" راه مى اندازند. تازه برخى از سنديکاليستها هم شعار اسلامى در اعتراض کارگرى ميدهند. فرياد ميزنند "يا حجت ابن حسن ريشه ظلم را بکن"! يک پاسخ ديگر توسط برخى که "سياسى تر" مسئله را نگاه ميکنند ممکن است اينگونه توجيه شود که اين انعکاس "توازن قوا" است و "کارگر مجبور است به زبانى حرف بزند که تحمل ميشود"! ممکن است گفته شود که معنى کفن پوشيدن کارگر در اعتراض اينست که ميگويد چيزى ندارم از دست بدهم٬ از جان خودم و اين زندگى سير شدم٬ و حتى حاضرم بميرم و پيشاپيش خودم را هم کفن کردم! سوال بعدى که در مقابل اين نوع استدلالها و توجيهات قرار ميگيرد اينست که اگر کسى "چيزى براى از دست دادن ندارد"٬ چرا اين ظرفيت اعتراضى نميتواند مستقلا و با اتکا به سنتهاى کلاسيک و گرايشات ريشه دار و مبارزاتى موجود در اين طبقه صورت گيرد؟ چرا بايد چهارچوب نگرش اسلامى و تاکتيک اسلامى و شهادت طلبى اسلامى را اتخاذ کند؟ پاسخ "تناسب قوا" هم توجيهى بيشتر نيست٬ چون اعتراضات کارگرى در اشکال بسيار متنوع و راديکال و با حق بجانبى فى الحال صورت ميپذيرند. يا وجود نهادهاى دولتى و سرکوبگر و جاسوس در ميان کارگران توجيه سکوت در مقابل اين موضوع را توضيح نميدهد. کارگران چند بار و چند صد بار بگويند که اين نهادها نماينده کارگران نيستند. چند بار بگويند خواهان انحلال آنها هستند؟ چند بار بگويند که تشکل مستقل خود کارگران و اعتصاب و تجمع کارگرى را حق مسلم و بى چون و چراى خود ميدانند؟ مگر تاکنون در مقياس هزاران اعتصاب و اعتراض و تجمع همين را بيان نکرده اند؟ بنابراين پاسخ مسئله به جاى اساسى تر برميگردد٬ به درجه جاافتادگى سنتهاى پيشرو کارگرى مربوط است. نه فقط جنبش کارگرى بلکه هر جنبش آزاديخواهانه وقتى براساس سنتهاى مستقل خودش پا به ميدان اعتراض ميگذارد و روشها و شيوه هاى معرفه و جهانى خود را اتخاذ ميکند٬ هم امکان موفقيتش بيشتر است و هم توجه بيشتر جامعه و جنبش طبقه کارگر را جلب ميکند. سنت اشغال کارخانه٬ مجمع عمومى کارگرى٬ ايجاد کميته هاى کارخانه٬ سازماندهى اعتصاب و متينگ کارگرى٬ راهپيمائى و جاده بستن و غيره٬ سنتهاى شناخته شده اعتراض و اشکال پيشبرد اعتراض کارگرى هستند. اما کفن پوشى سنت عتيق جنبش ضد کارگرى اسلامى است. سنت دشمنان کارگران است. سنت سخنگويان تا مغز استخوان مرتجع سرمايه دارى اسلامى در جنبش کارگرى است. اين روش اسلاميون و باب طبع دستگاههاى پليسى رژيم اسلامى است. هيچ ربطى به جنبش کارگرى و سنتهاى اعتراضى اين طبقه و گرايشات اجتماعى ريشه دار در طبقه کارگر ندارد. کفن پوشى٬ اعتصاب غذا٬ خود سوزى و خود کشى٬ سينه زنى و عزادارى سنت کارگرى نيست٬ سنت ارتجاع مذهب و سرمايه دارى است که تلاش ميکند اعتراض کارگرى را قالب بزند و آن را عقيم کند. اين سنت اسلامى فقط جنبش کارگرى را عقب ميبرد و راه را براى رشد سنتهاى ناسيوناليستى و عقب مانده ديگر هموار ميکند. يک نوع شهادت طلبى اسلامى است که خود را به اعتراض کارگر و نفرت به حق او از اين وضعيت رسانده است.
کارگران راديکال و سوسياليست٬ رهبران عملى کارگران بايد تلاش کنند که اين سنت ارتجاعى را از جنبش کارگرى بيرون بيندازند. عواقب منفى اين روش را براى اعتراض کارگران و دست نيافتن به حق مسلم شان توضيح دهند. اين سنت به اميد و اتکا جامعه به جنبش کارگرى ضربه ميزند. و بالاخره روشنگرى و نقد سنتهاى اسلامى و ارتجاعى در مبارزه کارگرى لازم است اما کافى نيست. مبارزه کارگرى تنها ميتواند به سنتهاى اعتراض ريشه دار خود طبقه و مشخصا سنتهاى راديکال کارگران متکى شود. بايد براى جاافتادن و تحکيم سنت و شيوه هاى اعتراض کارگرى و دست بالا پيدا کردن آن تلاش کرد. بايد مبارزه کارگرى را از آلوده شدن به روشهاى ارتجاعى و غير کارگرى مصون کرد. بايد اين سياستها و اهداف ضد کارگرى مجريانش را براى کارگران افشا کرد. بايد عملا و اثباتا نشان داد که چرا اين سياستها تنها زنجيرهاى بردگى طبقه ما را محکم ميکند. اين وظايف پيشروان طبقه و در راس آنها رهبران عملى کمونيست و سوسياليست است. *